دراين مقاله، ازحـكم فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني كه [مردان وزنان ] به صورت مختلط در آن بازي ميكنند، در ضمن سه محور بحث ميكنيم:
محور اول: ايفاي نقش و بازيگري.
محور دوم: نمايش اين گونه فيلم ها.
محور سوم: تماشاي آنها.
درمحور اول، از حكم شرعي بازيگري هايي بحث ميشود كه درسينما و تلويزيون بسيار متداول است.بحث ازجهت ارتباط نزديك ميان زنان و مردان نامحرم است كه لازمه اين نوع نقش هاي مختلط ميباشد.
دراين نوع بازي ها، زنان و مردان نقش هاي مختلفي را در ارتباط با همديگر ايفا ميكنند؛ روابط عاشقانه و خانوادگي، چون همسر. دراين قسمت، حكم ايفاي نقش اين نوع روابط ميان زن و مرد را ـ بدون درنظر گرفتن مسأله نمايش و تماشا ـ مورد بررسي قرار ميدهيم.
درمحور دوم از حكم نمايش اين نوع فيلم ها در سينما و تلويزيون براي عموم مردم، بحث ميكنيم.
درمحور سوم حكم تماشاي اين نوع فيلم ها را از طرف بينندگان بررسي ميكنيم.
بحث از حكم، درسه محور مذكور، جز با بحث تحقيقي در سه مسأله زير ممكن نيست:
پوشش، نگاه، تحريك جنسي.
درمباحث آتي درباره حكم اين مسائل به اختصار سخن ميگوييم تا پاسخ گوي حكم سه محور مذكور باشيم.
اختلافي ميان فقهاي اسلام نيست كه برزن واجب است همه اعضاي بدن به جز صورت و دو دست و دو پا تا مچ را بپوشاند. سوره ءنور براين مطلب دلالت دارد:
وَقُلْ لِلْمُوءْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُروُجَهنَّ وَ لايُبْدينَ زينَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلي جُيُوبِهنَّ وَلايُبدْينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ...؛
1به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را از نگاه(هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است، آشكار ننمايند و [اطراف] روسري هاي خود را برسينؤ خود افكنند [تا گردن و سينه با آن پوشانده شود] وزينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان....
تفسير هاي متعدّدي براي واژؤ "زينت" درآيؤ كريمه بيان شده كه همؤ آنها بروجوب پوشش زن دلالت دارد:
الف) مرحوم طبرسي و برخي ديگر قائلند: "زينت" به معناي محل زينت از بدن زن است.
2ب) مقصود از "زينت" زيور آلات است.
سيد محمد باقر لكنهوي ميگويد:
مقصود، زينت هاي آويخته به بدن است كه نگاه به آنها حرام است؛ نه زيور آلات كه جداي از بدن باشد؛ زيرا نگاه به زينتي كه بربدن زن است ،به طور معمول در اكثر موارد، ملازم با نگاه به بدن زن ميباشد.
روشن است كه حرمت نگاه كردن به زينت هاي آويخته به بدن زن، نوعي مبالغه و تأكيد درحرمت نگاه به محل زينت از بدن زن ميباشد. "جمع الجوامع" درست گفته است كه زماني زنان از اظهار زيور آلات نهي شدند ؛ سپس از اظهار صداي آنها مورد نهي قرار گرفتند. از اين جا دانسته ميشود كه نهي از نشان دادن مواضع زيور آلات شديد تر است.
3مرحوم جزايري در تفسير قلائد الدرر، در آيات احكام مينويسد:
احتمال دارد مراد از زينت، خود زيور آلات باشد، به اين معنا كه هرگاه آنها بربدن آويخته است، نگاه به آنها حرام است و در چگونگي تعبير در آيه كه نگاه به زينت هاي آويخته به بدن را حرام كرده، نه اعضاي بدن كه موضع زينت است، نوعي مبالغه درلزوم پوشاندن بدن و حرمت نگاه به آن، به چشم ميخورد؛ زيرا در حليّت نگاه به زيور آلاتِ جدا از بدن زن، بحثي نيست؛ پس حرمت نگاه به آنها به اعتبار همراه بودنشان با بدن، به طريق اولي مستلزم حرمت نظر به مواضع زينت است.
4ج) مقصود از "زينت" معنايي است كه شامل اعضاي زن و زيور آلاتي كه بربدن اوست، ميشود. درروايتي از زراره از امام صادق(ع) نقل شده:
الزينة الظاهرة: الكحل و الخاتم؛
5زينت نمايان، سرمه وانگشتر است؛
ودر صحيحؤ فضيل روايت شده:
سألتُ أبا عبدالله (ع) عن الذرا عين من المرأة، هما من الزينة التي قال اللّه: ولايبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ؟ قال: نعم...؛
6از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا دوساعد زن جزء زينتي است كه خداوند فرمود: زينت خود را آشكار نسازيد مگر براي شوهرانتان؟ فرمود: بله.
سيد محمد باقر لكنهوي گويد:
استعمال واژؤ "زينت" درزينت هاي طبيعي شايع و فراوان است؛ همان طور كه در شعر آمده"و كفّ خضيب زيّنت ببنان؛ كف دست خضاب شده اي كه به انگشتان مزيّن شده است"، بلكه در قرآن نيز درهمين معنا استعمال شده: المال و البنون زينة الحياة الدنيا؛ مال و فرزندان زينت زندگي دنيا هستند.
7استثناي صورت و دودست تامچ:
اختلافي ميان فقهاي اسلام نيست كه همؤ بدن زن عورت بوده و براو واجب است خود را از مردان نامحرم بپوشاند، ولي درمواردي كه ازاين حكم استثنا شده، اختلاف نظر وجود دارد. اين استثنا در اين آيه وارد شده:
وَلايُبْدينَ زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَرَ منها؛
8.زينت خود را ـ جز آن مقدار كه نمايان است ـ آشكار ننمايند.
مفسّران و فقها درمقصود از "زينت نمايان" در آيه اختلاف دارند؛ به گونه اي كه تنها به ابن عبّاس شش ديدگاه نسبت داده اند:
1. سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده است: مراد سرمه و انگشتر است.
2. ضحاك از او روايت كرده است: زينت نمايان، سرمه و دو گونؤ صورت است.
3. ابن جريح نقل كرده: آنها انگشتر و دستبند هستند.
4. مجاهد و عطا، سرمه و خضاب بركف دست را از ابن عباس روايت كرده اند.
5. حسن بصري تنها صورت را نقل كرده است.
6. سعيد بن جبير و عطا و ضحاك و اوزاعي ازابن عباس حكايت كرده اند كه زينت نمايان،صورت و دودست تامچ و انگشتر است.
9.نظر نويسنده:
درمعاني گذشته، برخي زينت را به زيور آلات و برخي ديگر به محل زينت از بدن زن، معنا كردهاند. به نظر ما نظريؤ گروه دوم ترجيح دارد و زينتي كه در "إلاّ ما ظهر منها" استثنا شده، صورت و دو دست تا مچ ميباشد.براي اثبات اين سخن به دلايل ذيل استدلال ميكنيم:
الف) ظاهر استثنايي كه در سوره نور10 وارد شده.
ب) رواياتي كه از عامه و خاصه در تفسير اين استثنا نقل شده است.
ج) استدلال به ادلّه نفي حرج در شريعت.
بيان استدلال:
دليل اوّل: دلالت آيه بر استثناي صورت و دست:
بارزترين مصداق استثناء در آيه، صورت و دو دست است؛ خواه قائل شويم مقصود از "زينت" مواضع زينت است ـ كه نظر برتر ميباشد ـ يا بگوييم مقصود از "زينت" همان معناي ظاهري آن، يعني زيور آلاتي است كه زن خود را با آن ميآرايد.
به نظر ميرسد تفسير "زينت" به مواضع آن، با استثناي شوهران كه در آيؤ "ولايُبدينَ زينتهنّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ" بيان شده، مناسب تر است.
بنابراين، بديهي است بيشترين مقداري كه هنگام برخورد با مردان بيگانه نمايان ميشود، صورت و دودست ميباشد و زن نيازي به آشكار ساختن زينت هاي خود بيش از اين مقدار را ندارد.
اگر "زينت" را به زينت آشكار تفسير كنيم ـ يعني زيور آلاتي كه زن خود را با آن تزيين ميكند ـ باز به نتيجه اي نزديك به نتيجؤ اول خواهيم رسيد؛ زيرا جواز نشان دادن زيور آلات به طور طبيعي مستلزم جواز كشف مواضع زينت از بدن است.
پس حكم به جواز نشان دادن سرمه و انگشتر و دستبند بدون تجويز آشكار ساختن صورت و انگشتان و مچ دست، معقول نيست.
دراين صورت اگر تنها خود آيه را در نظر بگيريم، ظاهر استثنايي كه در آيؤ "إلاّ ما ظهر منها" وارد شده، جواز نمايان ساختن صورت و دو دست ميباشد.
استاد ما آية الله خويي ـ همان طور كه در تقريرات برخي از شاگردان ايشان ذكر شده ـ در دلالت آيؤ مباركه در سورؤ نور به استثناي دست و صورت، مناقشه كرده است. خلاصه اشكال ايشان چنين است:
واژه "إِبداء" به معناي آشكار ساختن كه درآيه ذكر شده، در لغت به دو معنا به كاررفته است:
1. هرگاه بدون "لام" به مُتَعلّق خود تعلّق پيدا كند، به معناي آشكار ساختن در مقابل پوشاندن ميباشد. چنان كه گفته ميشود: "ليس للرجل إبداء عورته؛ مرد حق آشكار ساختن عورت خود را ندارد".
2. هرگاه به متعلّق خود به واسطؤ "لام" تعلق پيدا كند، به معناي اعلام و ارائه كردن، درمقابل مخفي نگه داشتن است؛ مثلاً: "أبديت لزيد رأيي أومالي؛ مال يا نظرم را به زيد اعلام و ارائه داشتم".
واژؤ "ابداء" درآيه 31 سوره نور دوبار ذكر شده: در آيه "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" و همچنين در "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ لبعُولَتهنّ".در مرتبه اول، واژه "ابداء" بدون لام متعدي شده و به متعلّق خود تعلق گرفته و در مرتبه دوم با لام متعدّي شده است كه معناي آنها باهم متفاوت است.
سپس ايشان ـ چنان كه ازتقار يرتلامذه ايشان بر ميآيد11 ـ ميگويند:
با اين توضيح معناي آيه كريمه چنين ميشود:
أوّلاً :از آيه "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" برمي آيد كه: پوشاندن موضع زينتِ بدن واجب و ظاهرساختن غير از دست و صورت حرام است و استثناي اين دو به اين علّت است كه از زينت هاي نمايان ميباشد.
پس حكم بدن زن، همانند عورت مرد است كه بايد آن را به صورتي بپوشاند كه هيچ كس غير از خودش از آن مطّلع نشود؛ مگر دست و صورت كه پوشاندن آنها واجب نيست. اما روشن است كه جواز نپوشاندن دست وصورت ملازمه اي با حليّت جواز نگاه مرد به آنها ندارد.
ثانياً: از آيه "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ لبعولتهنَّ" بر ميآيد كه: نمايان كردن بدن زن و مطّلع ساختن ديگران برآن،در همؤ موارد ـ چه درصورت يا دست يا غير اين دو ـ مگر براي شوهر و محارم كه در آيه ذكر شده، حرام ميباشد.
از آنچه گفته شد به دست ميآيد: آيه كريمه ـ با ملاحظه رواياتي كه در تفسير "زينت" وارد شده ـ دو حكم را ميرساند:
1. حكم آشكار ساختن زينت ، فقط، نه نشان دادن به غير.
2. حكم نشان دادن زينت به غير.
درمورد اوّل، آيه شريفه حكم به وجوب پوشاندن زينت غير نمايان، وجواز آشكار ساختن زينت نمايان ـ كه دست و صورت باشد ـ ميكند.
و درمورد دوم، آيه شريفه حكم به حرمت نشان دادن زينت به غير ميكند مطلقاً، چه نمايان و چه غير نمايان، مگر درمواردي كه در آيه استثنا شده است.
12.نگاهي دوباره به آيه 31 سوره نور
كلام استاد محقق ما آية الله خويي در تقسيم "ابداء" و نتيجه گيري از آن، قابل مناقشه است:
براي مناقشه درنظر ايشان ابتدا نگاهي به تفسير آيه31 سوره نور مياندازيم. خداوند ميفرمايد:
وَقُلْ لِلْمُوءْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُروُجَهنَّ وَ لايُبْدينَ زينَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلي جُيُوبِهنَّ وَلايُبدْينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أوْ آبائهنَّ أَوْأباء بُعُولَتِهنَّ أَو أبناء بُعُولَتِهنَّ ؛
13.به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را [ازنگاه هوس آلود[ فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را ـ جز آن مقدار كه نمايان است ـ آشكار ننمايند و [اطراف] روسري هاي خود را برسينؤ خود افكنند تاگردن و سينه با آن پوشانده شود. زينت خود را آشكار نسازند؛ مگر براي شوهرانشان يا پدر شوهر انشان يا پسرهايشان يا پسرشوهرانشان.
واژه هاي "ابداء" و"كشف" معمولاً دو مفعولي ميباشند. مفعول اول بدون لام و مفعول دوم به واسطؤ لام است. متعلّق اولِ آن، شيء آشكار شده و متعلق دوم بيننده و شخص اطّلاع يابنده است. مثلاً ميگوييم: "أبديت رأيي للناس؛ نظرم را براي مردم آشكار ساختم."
دراين جمله، واژؤ "رأي" متعلق اول و مفعول بي واسطه است كه همان شيء آشكار شده ميباشد و "ناس" متعلّق دوم و مطّلع و شاهد است كه نظر براي او كشف ميشود.
مفعول اول چيزي است كه انسان آن را آشكار ميسازد و متعلّق دوم كسي است كه براي او آشكار ميشود و معنايي براي "إبدا" و "كشف" بدون اين دو متعلّق نيست: يكي مفعول بدون واسطه و ديگري با واسطه. اگر درموردي مفعول دوم ذكر نشود، به معناي قصد نكردن و در نظر نگرفتن آن نيست و "ابداء" بدون وجود كسي كه نظر براي او كشف شود و مطّلع گردد، مفهومي ندارد.
بنابراين، "ولايبدين زينتهن" اقتضاي اطلاق در متعلّق اوّل و دوم را دارد؛ اطلاق در زينت هايي كه زن آنها را ميپوشاند و اطلاق دركساني كه زينت هايش را از او ميپوشاند.
درمقابل اين دو اطلاق، دو استثنا درآيه ذكر شده:
1. "الاّ ما ظهر منها" درمقابل اطلاق اول.
2. "إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أوْ آبائهِنِ أَوْأباء بُعُولَتِهنَّ أَو أبناء ئِهِنَّ " درمقابل اطلاق دوم.
با مجموع دو إستثنا دلالت آيؤ كريمه برمشخص كردن زينت محرّم، و معيّن كردن بينندگاني كه برزن نشان دادن زينت به آنها حرام است، كامل ميشود.
ما در اين كلام استاد، مناقشه اي نداريم كه فرمود: استثناي اول به معناي جواز نگاه مرد به دست و صورت زن نيست، چون اين قسمت از آيه شريفه، فقط ناظر به جواز نشان دادن زينت هاي نمايان از طرف زن ها است و اين معني ملازم با جواز نگاه كردن مردها به زينت هاي نمايان بدن زن ها نيست. و ميان اين دو فرق است. پس دراين جا دو حكم داريم: حكم زن درنمايان كردن زينت و مخفي كردن آنها و نيز حكم مرد درنگاه كردن و نگاه نكردن.
و حكم اول با حكم دوم ارتباطي ندارد. پس برزن پوشاندن دست و صورت واجب نيست، ليكن نگاه مرد به آنها حرام است و اين دو،حكم جداگانه اي است و ملازمه اي بين يكي با ديگري نيست.
مااين كلام آية الله خويي(ره) را ميپذيريم؛ اما با اين بيان، نتيجه اي كه ايشان گرفته، چنان كه از تقريرات بحث ايشان بر ميآيد، ثابت نمي شود. چه بسا اشكال دربيان صاحب تقريرات باشد، نه در بيان استاد(ره).
دليل دوم: رواياتي كه درتفسير استثنا در آيه آمده است.
درتفسير اين آيه روايات متعدّدي از عامه و خاصه نقل شده كه همان استظهار ما از معناي آيه را تأييد و برآن تأكيد دارد؛ يعني مراد دست و صورت است.
1. صحيحة الفضيل،
قال: سألت أبا عبدالله(عليه السلام) عن الذراعين من المرأة هما من الزينة التي قال الله: ولايبدين زينتهن إلاّ لبعولتهن؟ قال: نعم، و مادون الخمار من الزينة و مادون السوارين؛
14.ازامام صادق پرسيدم: آيا دوساعد زن جزء زينتي است كه خداوند فرمود: زينت خود را نمايان نمي كنند، مگر براي شوهرانشان؟ پاسخ فرمود: بله، آنچه زير روسري و دستبند است، جزء زينت است.
"خمار" چيزي است كه زن با آن سرو گردن و سينه ءخود را ميپوشاند[نوعي روسري بزرگ] و به طور معمول صورت را با آن نمي پوشانند، بلكه با نقاب پوشيده ميشود.
و "مادون الخمار" يعني آنچه زير روسري واقع ميشود، كه مو و گردن و سينه باشد ، نه صورت و "ما دون السوار" يعني ساعد و شامل پايين تر از مچ نمي شود؛ زيرا دستبند برمچ دست(بين ساعد و كف دست) قرار ميگيرد؛ پس ممكن نيست مقصود از "مادون السوارين" كه بايد پوشيده شود، كف دست باشد نه ساعد.چون دراين صورت معني حديث اين ميشود كه پوشيدن كف دست واجب است، ولي نشان دادن ساعد جايز است كه اجماع باطل است. همچنين ساعد و كف دست بدون دستبند مراد نيست؛ زيرا دستبند(مچ) ميان اين دو(ساعد و كف) قرار دارد.
پس پوشش واجب درصحيحؤ فضيل فقط شامل غير كف دست و صورت ميشود؛ زيرا كف دست و صورت در زير روسري و دستنبد واقع نمي شوند، بلكه بالاي اين دو هستند.
2. رواية أبي الجارود عن أبي جعفر(ع) في قوله تعالي: "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها ":
فهي الثياب والكحل والخاتم و خضاب الكف و السوار...؛
15.امام باقر(ع) در بارؤ آيؤ "ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظَهَر منها" فرمود: مراد لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست و دستبند است.
اين روايت به سبب سقوط سند ميان علي بن ابراهيم و ابو جارود، ضعيف است.
3.رواية عمروبن شمر عن أبي جعفر (ع) عن جابر بن عبدالله الانصاري، قال:
خرج رسول الله(ص) يريد فاطمة و أنا معه... فدخل رسول الله(ص) ودخلتُ و إذا وجه فاطمة(س) أصفر كانّه بطن جرادة؛ فقال رسول الله(ص): مالي أري وجهك أصفر؟قالت: يا رسول الله، الجوع؛
16.امام باقر(ع) از جابربن عبدالله انصاري نقل كرد: حضرت رسول(ص) به سوي خانه فاطمه(س) خارج شد و من همراه ايشان بودم... رسول اكرم(ص) وارد خانه شد و من به دنبال ايشان داخل شدم و ديدم صورت حضرت فاطمه(س) چون شكم ملخ ،زرد و رنگ پريده است. رسول خدا خطاب به ايشان فرمود: چه شده كه تو را با رخسارزرد و رنگ پريده ميبينم؟ پاسخ داد: از گرسنگي.
اين روايت به دليل ذكر"عمروبن شمر" در سند، از درجؤ اعتبار ساقط است.
نجاشي، عمروبن شمر را متهم به دست بردن در روايات جابر كرده است.
4. رواية عبدالله بن جعفر عن هارون عن مسلم عن مسعدة بن زياد، قال:
سمعت جعفراً و سئل عمّا تظهر المرأة من زينتها، قال: الوجه والكفّين؛
17.مسعده گويد: ازامام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد اين كه چه زينت هايي را زن ميتواند ظاهر سازد ؟ شنيدم كه فرمود: دست و صورت.
5. مارواه أبو داود في السنن عن عائشة، انها قالت:
دخلت أسماء بنت أبي بكر علي النبي و عليها ثياب رقاق؛ فأعرض عنها النبي(ص) وقال: يا أسماء! إن المرأة إذا بلغت المحيض لم يصلح أن يري منها إلاّ هذا و هذا و أشار إلي وجهه و كفيّه؛
18.عائشه گويد: اسما دختر ابوبكر با لباس نازكي برپيامبر وارد شد و پيامبر از او روي گرداند و فرمود: اي اسما! زماني كه زن به سن عادت ماهانه رسيد و بالغ شد،درست نيست بدن او ديده شود؛ مگر اين و اين؛و حضرت به دست و صورت اشاره كرد.
6. ماروته عائشة أيضاً، قالت:
دخلت عليّ ابنة أخي مزينة؛ فدخل عليّ النبي(ص) فأعرض، فقلت: يا رسول الله! إنّها ابنة أخي و جارية. فقال: إذا عركت(أي حاضت) المرأة، لم يجزلها أن تظهِر إلاّ وجهها و إلاّ مادون هذا، و قبض علي ذراع نفسه فترك بين قبضته و بين الكفّ مثل قبضة أُخري.
19.عائشه گويد:دختر برادرم پيش من آمده بود كه پيامبر برمن وارد شد و روي برگرداند. به پيامبر گفتم: اي رسول خدا! او برادر زادؤ من است و دختر بچهاي بيش نيست. پيامبر فرمود: زماني كه زن حيض شد و(بالغ گشت) جايز نيست بدن او بدون پوشش باشد؛ مگر صورت و پايين از اين؛ حضرت دست برساعد خود نهاد و بين كف دست و مكاني كه ساعد خود را گرفت، به قدر قبضه اي فاصله بود.
دليل سوم نفي حرج دردين: درحقيقت اين مطلب، دليل سومي برجواز اظهار صورت و كف دست نيست، بلكه موءيّد دو دليل قبلي است.چون ما درتفسير استثناي آيؤ نور(إلاّ ما ظهر منها) دورأي داشتيم: يكي جواز اظهار صورت و كف دست و ديگري عدم جواز.چنانچه بپذيريم پوشاندن صورت و كف دست براي زن ها در رفت و آمد و تعامل با مردها درجامعه، حكمي حرجي است و خداوند براي مردم حرج و مشقّتي قرار نداده است"ما جعل عليكم في الدين من حرج"20، اين مطلب موءيّد رأي اوّل ميباشد كه مبتني برجواز اظهار صورت و كف دست است.
اگر تفسير استثناي آيه، مردّد ميان دو رأي بالا(جواز و عدم جواز اظهار صورت و كف دست) باشد، دليل نفي حرج موءيّد و مرجع رأي اوّل خواهد بود، مگر اين كه دليل قطعي برحرمت اظهار صورت و كف دست داشته باشيم، كه دراين صورت خواهيم گفت: اين حكم درمورد حرج و مشقت آمده است، از قبيل حكم جهاد و زكات و خمس و قصاص و ديات و امثال آن كه درمورد ضرر آمده است. درغير اين صورت ،رأي و دليلي كه خالي از حرج است، بر رأي دليلي كه مستلزم حرج است، رجحان دارد. و ما اين مطلب را اين جا فقط به عنوان موءيد ميآوريم، نه دليل.
برمنع سخن گفتن زن با مرد و گوش دادن مرد به صداي زن يا برعكس دليلي نيافتيم، مگر اين كه زن از روي عمد با كرشمه صحبت كند كه حرام ميباشد؛ زيرا خداوند ميفرمايد: "فلا تخضعن بالقول"21؛ به گونؤ هوس انگيز سخن نگوييد". يا اين كه درسخن گفتن مردها با زنان نوعي اظهار دوستي و محبّت باشد كه جايز نيست.
چنان كه در موثقؤ مسعدة بن صدقه آمده است:
عن أبي عبداللّه(ع) قال: قال أمير الموءمنين(ع): لاتبدأوا النساء بالسلام ولاتدعوهنّ إلي الطعام، فإنّ النبي(ص) قال: النساء عيّ وعورة، فاستروا عيّهنّ بالسكوت...؛
22.امام صادق(ع) از حضرت نقل كرد: با زنان آغاز به سخن نكنيد و آنها را به غذا دعوت ننماييد؛ زيرا پيامبر(ص) فرمود: زنان، ناتوان و عورت هستند و با سكوت، ناتوانيشان را بپوشانيد.
ولي اين موثقه و موثقؤ غياث بن ابراهيم: "لاتسلِّمْ علي المرأة"
23. با روايات صحيحه اي كه از رسول اكرم(ص) وارد شده، كه با زنان سخن ميگفتند و به كلام آنها گوش ميدادند، همچنين با سيرؤ قطعي متشرعين كه متصل به زمان معصوم است ـ كه مردها با زنان سخن ميگفتند و برعكس ـ معارض ميباشد.
شيخ انصاري نيز قائل به همين نظر است.
24.دست دادن زنان با مردها
فقيه طباطبايي يزدي دركتاب "عروة الوثقي" ميگويد:
دست دادن با زن نامحرم جايز نمي باشد.
25.براي اثبات حرمت به روايات ذيل استدلال كرده اند:
صحيحة أبي بصير عن أبي عبداللّه، قال: قلت له: هل يصافح الرجل المرأة ليست بذات محرم؟
فقال: لا، إلاّ من وراء الثوب؛
26.ابوبصير گويد: خدمت امام(ع) عرض كردم: آيا جايز است مرد با زن نامحرم دست دهد؟ امام فرمود:خير، مگر از روي لباس.
صحيحة سماعة بن مهران، قال: سألت أبا عبدالله(ع) عن مصافحة الرجل المرأة؟قال: لايحلّ للرجل أن يصافح المرأة إلاّ امرأة يحرم عليه أن يتزوّجها: اُخت، أوبنت، أوعمّة، أوخالة... و أما المرأة التي يحلّ له أن يتزوّجها فلايصافحها إلاّ من وراء الثوب، ولايغمزكفّها؛
27.سماعه گويد: ازامام صادق(ع) دربارؤ دست دادن مرد بازن سوءال كردم .امام فرمود: دست دادن مرد با زن جايز نيست؛ مگر بازني كه ازدواج وي با او حرام است: خواهر يا دختر يا عمه يا خاله... و اما بازني كه ازدواج با او حلال است، نبايد مرد با آن زن دست دهد؛ مگر از روي لباس و دست او را هم فشار ندهد.
فقهاي مسلمين اتفاق نظر دارند كه زن بايد بدن خود را به جز دست و صورت بپوشاند، همان طور كه درحرمت نگاه كردن مرد به غيرِ دست و صورت زن، وحدت نظر دارند.
آيه 31 سوره نور برهمين مطلب دلالت دارد: ولايبدين زينتهنَّ إلاّ ما ظهر منها.
زيرا حرمت نشان دادن زينت برزن يقيناً براي باز داشتن مردان از نگاه به آنها است و زينت موضوعيتي نداشته تا سبب حرمت شود؛ بلكه مقدمه اي است براي بازداشتن نگاه مردان به زنان. چنان كه استاد ما آية الله خويي ميفرمايد با اين بيان، خود آيه به تنهايي ميرساند كه نگاه مردان به زنان نامحرم ـ به جز دست وصورت ـ حرام ميباشد.
آراء فقها دراين مسأله مختلف است. محقّق در شرايع قائل به تفصيل بين نگاه اول و دوم شده، نگاه اوّل به دست و صورت جايز و نگاه دوم جايز نيست.
صاحب جواهر و استاد ما آية الله خويي قائل شده اند كه نگاه به دست و صورت زن حرام ميباشد؛ مگر درحالت اضطرار.
مرحوم شيخ انصاري و بعضي از معاصران، قائل به جواز شده اند.
الف) دلايل حرمت نگاه به دست و صورت
قائلين به حرمت نگاه به دست و صورت، به دلايل متعددي استدلال نموده اند كه ما به چند دليل مهم اشاره نموده و اشكال آنها را ذكر ميكنيم:
دليل اول: استاد محقق ما آيت الله خويي به اين آيه استدلال نموده اند:
وَ لايُبْدينَ زينَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبنَ بِخُمُرِهنَّ عَلي جُيُوبِهنَّ وَلايُبدْينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ؛
زينت خود را ـ جز آن مقداركه نمايان است ـ آشكار ننمايند و [اطراف] روسري هاي خود را برسينؤ خود افكنند [تاگردن و سينه با آن پوشانده شود] و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان".
به اين بيان كه آيه درمقام بيان دو حكم ميباشد:
1.نمايان بودن و نپوشاندن كه از آن تعبير به "ابداء في نفسه" ميشود و آن، زماني است كه احتمال وجود ناظر محترم(بينندؤ بالغ و يا مميز و نامحرم) داده شود.
2. حكم آشكار نمودن براي ديگري كه ازآن تعبير به "ابداء" ميشود و آن، زماني است كه يقيناً ناظر محترمي وجود دارد.
3. اما هنگامي كه ناظر محترمي نيست ـ مثل اين كه درحمام خصوصي تنها باشد ـ قطعاً پوشش لازم ندارد.
28.سپس ايشان به تفصيل به بحث پرداخته و قائل شده اند كه بند اوّل آيؤ(وَلايُبْدينَ زينَتَهُنَّ إلاّ ما ظَهَرَ مِنْها) اشاره به حالت اوّل دارد، يعني زماني كه احتمال وجود ناظر بدهد و بند دوم آيؤ(وَلايُبْدينَ زينَتَهُنَّ إلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ) اشاره به حكم حالت دوم دارد.اين مطالب خلاصه اي از كلام استاد رحمه الله بود، ولي ايشان بايد با دليل كافي اين ادّعا را ثابت كند و قرائني كه براي اثبات آن بيان نموده اند، كافي به نظر نمي رسد. علاوه براين كه ـ بنا به گفتؤ ايشان ـ حكمي كه در بند اوّل آيه ذكر شده، ارشادي و به صورت احتمال وجود ناظر است و حكم مولوي نيست و اين بعيد است و برغرابت اين تفسير ميافزايد.
ما درمباحث گذشته، تفسير دو استثنا را در آيه 31 سوره نور بيان نموديم و گفتيم: آيه "ولايبدين زينتهنّ" از دو جهت اطلاق دارد: يكي در زينت و زيور آلاتي كه آشكار ساختن آنها برزن حرام است و ديگري اطلاق در مرداني كه جايز نيست بر زينت هاي زن مطّلع شوند.
استثناي اوّل(إلاّ ما ظَهَرمِنْها) اطلاق اوّل را مقيّد ميسازد ،و استثناي دوم(إلاّ لِبُعوُلَتِهِنَّ أو آبائِهِنَّ) اطلاق دوم را مقيّد ميكند. پس آيه كريمه برآنچه ايشان ميفرمايد، دلالت نمي كند.
دليل دوم: استدلال به آيه سي، سوره نور:
قُلْ لِلِمُوءمِنينَ يَغُضُّواْ مِنْ أبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوُا فُرُوجَهُمْ ذلكَ أزْكي لَهُمْ إنّ اللّهَ خَبيرء بما يَصْنَعُونْ وَ قُلْ لِلِمُوءمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...؛
به موءمنان بگو: چشم هاي خود را از نگاه به نامحرمان، باز دارند و عفاف خود را حفظ كنند. اين براي آنان پاكيزه تر است. خداوند از آنچه انجام ميدهند آگاه است. و به زنان با ايمان بگو:چشم هاي خود را از نگاه هوس آلود فروگيرند و دامان خويش را حفظ كنند.
در اين آيؤ مباركه خداوند به مردان و زنان امر فرموده كه چشمان خود را از يكديگر فروگيرند. پس مردان موءمن، چشم خود را از زنان نامحرم و زنان با ايمان، چشم را از مردان، فرو ميگيرند.
واژؤ "الغض" غير از "الغمض" است و معناي اين دو متفاوت است. "غض" به معناي پايين آوردن نگاه و شكستن آن، درمقابل خيره شدن است و "غمض" به معناي پلك ها را برهم گذاشتن است و چشم بستن كامل با پلك ها ميباشد.
ابن منظور در بارؤ غمض گويد:
أغمض طرفه عنّي و غمّضه، يعني چشم از من بست و برهم نهاد، و "أغمض" يعني چشمان را بَست.
29.درأقرب الموارد آمده:
أغمض عينيه، يعني پلك ها را برهم نهاد و غمض عينه، يعني پلك برهم نهاد.
30.اما واژؤ "غض" به معناي پلك برهم نهادن نيست و هيچ كدام از لغت شناسان و مفسران قائل به آن نشده اند؛ بلكه به معناي شكستن نگاه و پايين انداختن نظر است، يعني نگاه را متمركز و خيره نكردن.
راغب اصفهاني گويد:
الغض: نقصان در نگاه و صدا.... خداوند ميفرمايد: قل للموءمنين يغضُّوا من اَبصارهم و قول شاعر: فغضَّ الطرف إنّك من نمير؛ نگاهت را پايين انداز(وسربلند مكن). تو از قبيله نمير هستي. اين از باب اهانت و توهين گفته ميشود.
31.ابن منظور گويد:
غضّ طرفه و بصره، يعني خود داري از نگاه و پايين انداختن و شكستن آن.
32.و گفته شده: "غضّ" زماني صدق ميكند كه پلك ها را به هم نزديك كرده و نگاه كند.
عباراتي كه از لغت شناسان نقل نموديم، براي اثبات تفاوت ميان "غمض العين" و "غض النظر" كفايت ميكند.
نكته ديگر در فرق ميان اين دو واژه اين است كه "غمض" دراكثر موارد به چشم ـ كه عضوي از بدن است ـ نسبت داده ميشود، اما "غضّ" به نگاه كردن و ديدن ـ كه كار چشم است ـ نسبت داده ميشود. لذا لغت شناسان تصريح نموده اند كه "غمض" برهم نهادن پلك هاست؛ اما"غضّ النظر" به معناي خودداري از نگاه و پايين انداختن و شكستن ديد ميباشد. كسي نگفته "غضّ" به معناي پلك برهم نهادن است.
البته در معناي "غض النظر" گفته شده: زماني كه پلك ها را به هم نزديك نمايد و نگاه كند و اين معنا غير از غمض است، مثل اين كه نزديك نمودن دو پلك، سبب شكستن نگاه و پايين انداختن نظر ميشود.
استعمال "غض النظر و الطرف" دراشعار درهمين معناي مذكور، دليل برصحت مطالب گفته شده ميباشد.
جرير ميگويد:
فغضّ الطرف إنك من نمير فـلا كعباً بلغـت ولاكـلاباً؛
نگاهت را پايين انداز كه تو از قبيلؤ نمير هستي و در شرافت، به قبايل كعب و كلاب نمي رسي.
ابو الغوث ميسرايد:
و ماكان غضّ الطرف منّا سجيّة و لـكننّا فـي مـذحـج غُرُبـان؛
[بابدي ديگران مقابله ميكنيم] و چشم پوشي عادت مانيست؛ ليكن در عشيرؤ مذحج غريب و بي ياوريم.
همچنين كعب در قصيدؤ معروف خود دربارؤ رسول اكرم(ص) ميگويد:
و مـا سعاد غـداة البين إذا رحلوا إلاّ أغنّ غضيض الطرف مكحول
سعاد، زمان خدا حافظي ـ هنگامي كه قبيلؤ او كوچ ميكرد ـ با صداي نرم و زيبا و چشماني فرو هشته وسرمه كشيده بود.
ابن هشام در شرح اين بيت از قصيدؤ كعب توضيح داده:
غض الطرف دراصل عبارت از خيره نشدن و خوب نگاه نكردن است.
همچنين در شعر ديگر آمده:
وأغضّ من بصري و أعلم أنّه قدبان حدّ فوارسي و رماحي
چشم فرو اندازم و ميدانم كه قدرت و توانايي سواران و نيزه هاي لشكر من براي ديگران روشن است.
شافعي در شعري گفته:
أحـبّ مـن الاخـوان كـل مُـوءاتٍ
و كل غضيض الطرف عن عثراتي
از برادران خود كساني را دوست دارم كه همراه و همدل من بوده و از لغزش هاي من چشم پوشي ميكنند.
موارد استعمال "غضّ" در شعر و ادبيات عرب نشان ميدهد كه "غضّ" به نگاه كردن نسبت داده ميشود، نه به چشم، و به معناي خودداري از خيره شدن، و شكستن و پايين انداختن نظر و خودداري از خوب نگريستن و متمركز شدن درنگاه ميباشد؛ همان نگاهي كه انسان درزمان حيا و خجالت به خود ميگيرد.
در روايتي ميخوانيم: إن رسول اللّه(ص) كان إذا فرح غضّ طرفه، يعني رسول اكرم(ص) زماني كه مسرور ميگشت، نگاهش را شكسته و چشم را ميخواباند... تا ازخنده هاي بسيار و شادي همراه با تكبّر دور باشد.
كلمؤ "من" تبعيضيه
33. در آيه همين معنا را تأكيد ميكند(يغضّوا مِن أبصارهم). بنابراين معناي آيه ميشود:
بخشي از نگاه خود را كم كنيد و نگاه را پايين اندازيد. به عبارت ديگر: به طور كامل نگاه نكرده و نيم نگاهي بيندازيد.
اين ، معناي تبعيض درنگاه كردن است. پس مرد به زن نامحرم دقيق نگاه نكرده و در صورت او خيره نمي شود و همچنين زن درصورت مرد نگاه دقيق ننموده و نگاهش را متمركز نمي كند؛بلكه نيم نگاهي انداخته و باديدي تنگ و گذرا به مرد نگاه ميكند.
معناي "من" نگاه به بعض آنچه ديده ميشود نيست ـ چنان كه نويسنده "قلائد الدرر" قائل شده
34 ـ بلكه تبعيض درنگاه است، نه در مرئي.
بنابراين، براي مرد خيره شدن درصورت زن حرام است، و در هنگام روبه رو شدن و سخن گفتن با زن بايد نيم نگاهي به او نموده و چشم فرو گيرد.
اما آنچه بعضي از فقها
35 و مفسران ميگويند كه آيه دلالت برحرمت نگاه كردن به صورت زن دارد، پذيرفته نيست و از آيه استفاده نمي شود.
جواز نگاه كردن گذرا و غير دقيق تنها براي نگاه به دست و صورت ميباشد؛ اما زماني كه نگاه به ساير اعضاي بدن زن بيفتد، اختلاف نظري ميان مسلمانان نيست كه نگاه به آنها حرام است.
رواياتي كه درمباحث گذشته ذكر شد كه بروجوب پوشش همؤ اعضاي بدن زن، غير از دست و صورت دلالت ميكرد، نيز ميرساند كه نگاه به بدن زن حرام است. اين روايات ـ به همان بيان سابق ـ برحرمت نگاه مرد به زن دلالت ميكند.
همان گونه رواياتي كه درجواز نگاه به زنان ذمّي يا صحرا نشين ـ كه جزء كساني هستند كه اگر نهي شوند نمي پذيرند، وارد شده، دلالت برهمين حكم دارد.
اين روايات ميرساند نگاه به زنان مسلمان حرام است؛ زيرا در پي هتك حرمت خويش نيستند. آن طور كه زنان اهل ذمه يا صحرانشين حرمت خود را هتك ميكنند.
ما اين بحث را بيش از اين ادامه نمي دهيم؛ زيرا اين مسأله نزد مسلمانان از واضحات فقهي ميباشد.
دليل سوم: استدلال به صحيحؤ هشام بن سالم:
هشام بن سالم و حمادبن عثمان و حفص بن البختري كلّهم عن أبي عبدالله(ع) في النظر إلي من يريد الرجل أن يتزوّجه من النساء: لابأس بأن ينظر إلي وجهها و معاصمها إذا أراد أن يتزوّجها؛
36امام صادق(ع) دربارؤ نگاه به زني كه مرد قصد ازدواج با او را دارد، فرمود: اگر قصد دارد با او ازدواج نمايد، اشكالي ندارد كه به مچ دست ها و صورت او نگاه كند.
سند روايت صحيح است و در دلالت برمقصود كامل است، پس با كمك مفهوم شرط، درصورتي كه قصد ازدواج نيست، نگاه به صورت و مچ دست ها را حرام مينمايد.
ولي اين استدلال ضعيف است؛ زيرا جملؤ شرطيه ناظربه اين است كه نگاه به دست و صورت زن مطلقاً جايز است، چه ترس از شهوت حرام داشته، چه نداشته باشد.
شيخ انصاري(ره) در استدلال به اين صحيحه ايرادهايي ميگيرد كه به نظر ما وجيه است، كه عيناً ميخوانيم:
واما رواياتي كه درمسألؤ قبلي دلالت داشت براين كه جواز نگاه كردن به زن مشروط به قصد ازدواج است [و مفهوم آن اين است كه اگر قصد ازدواج نداشته باشد، نگاه كردن جايز نيست، دراستدلال به اين روايات ايرادهايي به نظر ميرسد]؛
أوّلاً: واضح است كه سياق جملؤ شرطيه در آن صحيحه، سياق تعليق نيست كه مفهوم داشته باشد، و اين مطلب باكمي تأمل روشن ميشود.
ثانياً: برفرض اين كه آن صحيحه مفهوم داشته باشد، با جواز نگاه كردن درمورد آن، مشروط به شرطي كه در اين مسأله(نگاه به زن بدون قصد ازدواج ) آمده ، نيست. و آن شرط اين است كه غرض از نگاه، ارزيابي زيبايي و زشتي زن و شناسايي رنگ صورت و نقاط حُسن و قبح او نباشد. شكي نيست كه نگاه با اين قصد، مخصوص به صورتي است كه مرد به قصد ازدواج به صورت زن نگاه كند.
37[بنابر اين، شرط جواز نگاه به صورت زن درمسألؤ اوّل اين است كه به غرض شناسايي زيبايي و زشتي زن و دقيق شدن دراين موضوع نباشد... و اين شرط در مسألؤ دوم، يعني در صورتي كه قصد ازدواج داشته باشد، نيامده ، و نگاه به صورت زن با اين انگيزه، در صورتي كه قصد ازدواج با او را داشته باشد، بي اشكال است].
دليل چهارم: براي حرمت نگاه، تمسّك به صحيحؤ محمد بن حسن صفار است.
قال: كتبتُ إلي الفقيه (ع)في رجل أراد أن يشهد علي امرأة ليس لها بمحرم، هل يجوز له أن يشهد عليها و هي من وراء الستر ويسمع كلامها إذا شهد عدلان أنها فُلانة بنت فلان التي تشهدك و هذا كلامها، أو لايجوز الشهادة عليها حتي تبرز و يثبتها بعينها؟ فوقّع (ع) تتنقّب و تظهر للشهود إن شاء اللّه.
38محمد بن حسن صفار گويد: درنامه اي به امام، از مردي كه ميخواهد عليه زن نامحرمي شهادت دهد، سوءال كردم: آيا بدون ديدن صورت زن و از پشت پرده كه صداي او را ميشنود و دو شاهد عادل هم شهادت ميدهند: اين زن همان فلاني دختر فلاني است كه اينجا حاضر و اين هم صداي اوست، ميتواند نسبت به آن زن شهادت دهد؟ يا اين كه زن خود را نشان داده و مرد اورا با چشم خود ببيند؟
امام در پاسخ نوشتند: زن نقاب ميزند و براي شهود ظاهر ميشود، إن شاءاللّه.
اين استدلال مانند استدلال قبلي، ضعيف است، زيرا زني كه در اين قضيه آمده است، به سبب حيا يا چيز ديگر، از نشان دادن خود نزد شاهد، سرباز ميزند ،و ربطي به اين حكم شرعي ندارد كه آيا نگاه نامحرم به صورت زن جايز است يا خير؟ به همين علت به صحبت از پشت پرده اكتفا نموده و از پشت آن خارج نمي شود. لذا سوءال كننده پرسيد: آيا شنيدن سخن او از پشت پرده درصحت شهادت كافي است يا خير؟ امام پاسخ فرمود: زماني كه با نقاب از پشت پرده بيرون بيايد، شهادت صحيح ميباشد.
مثل اين كه پرسشگرِ شاهد از كمترين مرتبؤ حمل شهادت دراين حالت، سوءال مينمايد كه آيا شنيدن صدا است يا خارج شدن از پشت پرده يا نگاه كردن به صورت زن، امام پاسخ ميدهد: با خارج شدن از پشت پرده.
اين سخن توجيه معقولي دربارؤ صحيحه بوده است. همين توجيه به تنهايي براي نقض استدلال كافي است، اگر چه اثبات نشود و به عنوان احتمال مطرح گردد.چون با اين احتمال، استدلال به صحيحه برحرمت نگاه به صورت زن، ناتمام ميماند.
دليل پنجم: همچنين به رواياتي كه نگاه را تيري مسموم از تيرهاي شيطان و اين كه نگاه به نامحرم، زناي چشم است، استدلال كرده اند.
39ظاهراً روايات، دربارؤ نگاهي است كه همراه با شهوت و لذّت حرام باشد و بيننده بترسد به حرام بيفتد كه دراين صورت از موضوع بحث خارج است.
مطالب ياد شده مهم ترين دلايلي است كه در عبارات فقها برحرمت نگاه به دست و صورت زن نامحرم، مطرح شده است.
و انصاف اين است كه دلايل مذكور، حرمت مورد ادعا را اثبات نمي كند.
ب) دلايل جواز نگاه به دست و صورت
عدّه اي از فقهاي بزرگ، اين ديدگاه را پذيرفته اند؛ مانند شيخ طوسي ، محدث بحراني، شيخ انصاري و محقق نراقي در"مستند الشيعه" و آية الله حكيم در "مستمسك".
40براي اثبات آن ميتوان به مجموعه اي ازروايات ـ كه بعضي از آنها صحيحند ـ استدلال نمود يا تأييد آورد. برخي از روايات چنين است:
1.صحيحة علي بن سويد، قال: قلت لأبي الحسن (ع): إني مبتلي بالنظر إلي المرأة الجميلة، فيعجبني النظر إليها فقال: يا علي! لابأس إذا عرف اللّه من نيتّك الصدق، و إيّاك و الزنا، فإنّه يمحق البركة و يهلك الدين؛
41علي بن سويد گويد: خدمت امام كاظم(ع) عرض كردم: گرفتار نگاه به زنان زيبا هستم و از جمال آنها خوشم ميآيد. امام فرمود: اي علي! زماني كه خدا بداند با نيّت پاك و درست نگاه ميكني، اشكال ندارد، اما بترس از زنا؛ زيرا بركت را ميبرد و دين را نابود ميكند.
روايت، صحيحه و درمعنا صريح است. استاد ما آية الله خويي در دلالت اين روايت برجواز نگاه به صورت زن، مناقشه نموده و روايت را برصورتي كه به طور اتّفاقي نگاه انسان به صورت زن بيفتد، حمل ميفرمايد، به اين معنا كه بدون قصد و عمد، نظرش به چهره او بيفتد.
ايشان ميگويد: با اين بيان، صحيحه جدا از بحث ما است و برجواز نگاه عمدي به صورت زن، دلالتي ندارد واگر برجواز نگاه عمدي دلالت كند، قابل پذيرش نبوده و علمش را به اهلش واگذار ميكنيم؛ زيرا لازمه اش اين است كه اگر از ابتدا نگاه با قصد لذّت جويي باشد، جايز است ـ همان طور كه از جملؤ "فيعجبني النظر إليها" به دست ميآيد ـ و نمي توان به اين سخن ملتزم شد و كسي از فقها نيز قائل به آن نيست.
42دركلام استاد(ره)جاي مناقشه بسيار است.همان گونه كه ايشان ميگويد روايت دلالتي برجواز نگاه به قصد لذّت جويي ندارد؛ بلكه صحيحه ظهور دارد در اين كه علي بن سويد به دليلي ـ كه چه بسا اقتضاي شغل اوست ـ گرفتار نگاه به صورت زنان زيبا رو ميباشد و ميداند كه از اين نگاه لذّت ميبرد.امام به ايشان ميفرمايد: زماني كه نگاه به زنان به خاطر شغل و براي رسيدگي به كار آنها باشد، اشكال ندارد، هرچند بداند درنهايت وبدون اختيار از اين نگاه ها لذّت خواهد برد، اما نگاه به قصد لذّت بردن را شامل نمي شود. سپس امام، علي بن سويد را از نگاه به قصد لذّت برحذر ميدارد و ميگويد: إذا عرف من نيّتك الصدق و "صدق" دراين جمله يعني، نگاه به زن به اقتضاي كار باشد؛ از قبيل دندان پزشك ،اگر چه ميداند ازاين نگاه بدون اختيار لذّتي حاصل ميشود؛ نه اين كه نگاه براي لذّت باشد.و "كذب" اين است كه براي لذت جويي به زنان نگاه نمايد، نه براي رسيدگي به كار و شغل.
و فرق ميان نگاه از روي صدق و كذب را جز خدا، ديگري مطلع نيست. لذا امام(ع) ميفرمايد: لابأس إذا عرف اللّه من نيتك الصدق.
2.رواية أبي الجارود عن أبي جعفر الباقر (ع) في قوله تعالي: "ولايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظَهَر منها": فهي الثياب و الكحل و الخاتم و خضاب الكفّ و السوار. والزينة ثلاث: زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج؛ فأمّا زينة الناس فقد ذكرناه، و أمّا زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها، و الدملج و مادونه، و الخلخال و ما أسفل منه، و أمّا زينة الزوج فالجسد كلّه؛
43امام باقر (ع) در بارؤ اين سخن خداوند كه: زينت خود را آشكار نسازيد جز آن مقدار كه نمايان است، فرمود: زينت آشكار، لباس و سرمه و انگشتر و خضاب دست و دستبند ميباشد. زينت سه قسم است: زينت براي همؤ مردم، زينت براي محرم، و زينت براي شوهر. اما زينت براي مردم مواردي است كه ذكر نموديم؛ امّا زينت براي محرم محل گردنبند و بالاي آن و دستبند و پايين آن و خلخال و پايين تر از آن است؛ امّا زينت براي شوهر، همؤ بدن زن ميباشد.
دلالت روايت كامل است و اين كه خضاب دست و دستبند و سرمه را جزء زينتي شمرده كه خداوند نگاه بدون لذت و شهوت برآنها را، حلال نموده، مثل اين است كه به جواز نگاه به دست و صورت، تصريح شده باشد.
ليكن روايت، مرسله است؛ زيرا قطعه اي از سند ميان ابو جارود ـ كه از امام باقر(ع) روايت را نقل ميكند ـ و علي بن ابراهيم افتاده است.
3. رواية عليّ بن جعفر عن أخيه (ع) قال: سألته عن الرجل ما يصلح له أن ينظر إليه من المرأة التي لاتحلّ له؟ قال: الوجه و الكفّ و موضع السوار؛
44علي بن جعفر گويد: از امام كاظم ـ عليه السلام ـ سوءال كردم: نگاه به كدام عضو زن نامحرم جايز است؟ فرمود: دست و صورت و محل دستبند.
در دلالت و سند اين روايت اشكال است. امّا دلالت، زيرا "لاتحلّ له" ظهور دارد كه سوءال درمورد زن محرم است يا اقلاً احتمال آن ميرود و با وجود اين احتمال، استدلال ممكن نيست.
و سند روايت به خاطر عبدالله بن الحسن ضعيف است؛ هرچند شيخ انصاري45 و صاحب جواهر46 سند روايت را معتبر دانسته اند.
4. روايت عمروبن شمر از امام باقر (ع) از جابربن عبدالله الانصاري47 كه درمباحث قبل روايت را ذكر نموده و يادآور شديم كه سند روايت مناقشه دارد.
5. رواية مروك عن عبيد عن بعض أصحابنا عن أبي عبداللّه(ع)قال: قلت له: مايحلّ للرجل أن يري من المرأة إذا لم يكن محرماً؟ قال: الوجه و الكفّان و القدمان؛
48خدمت امام صادق(ع) عرض كردم: نگاه به چه اعضايي از بدن زن، براي مرد نامحرم حلال است؟ فرمود: دست و صورت و دو پا تا مچ.
دلالت حديث كامل بوده، امّا به خاطر مرسله بودن ضعيف است.
6. صحيحة أبي حمزة الثمالي عن أبي جعفر الباقر(ع) قال: سألته عن المرأة المسلمة يصيبها البلاء في جسدها، إمّا كسر و إمّا جرح في مكان لايصلح النظر إليه يكون الرجل أرفق بعلاجه من النساء...؛
49ابوحمزؤ ثمالي گويد: از امام باقر(ع) دربارؤ زن مسلماني پرسيدم كه در اثر شكستگي يا زخم، به عضوي از بدن او كه نگاه كردن بدان جايز نيست،آسيبي برسد؛ آيا مردي كه بيش از زنان درمعالجه مهارت دارد، ميتواند به او نگاه كند؟
اين صحيحه ميرساند نگاه به اعضايي از بدن زن اشكال ندارد و آن مواضع، غير از دست و صورت ميباشد.
7. وروت عائشة: إنّ أسماء بنت أبي بكر دخلت علي رسول الله(ص) في ثياب رقاق، فأعرض عنها و قال: يا أسماء إنّ المرأة إذا بلغت المحيض لم يصلح أن يري منها إلاّ هذا و هذا و أشار إلي وجهه و كفّيه؛
50عايشه نقل ميكند: اسماء دختر ابوبكر با لباس نازكي برپيامبر وارد شد. پيامبر از او روي برگرداند و گفت: اي اسماء زماني كه زن به سن عادت ماهانه رسيد و بالغ شد، درست نيست بدن او ديده شود؛ مگر اين و اين،و به دست و صورت خود اشاره كرد.
نگاه به زنان بي حجاب
ازحرمت نگاه به زنان نامحرم مواردي استثنا شده؛ از جمله: نگاه بدون لذّت و شهوت به زنان اهل ذمه، بلكه همؤ كفّار و زنان باديه نشين و حتي همؤ زنان بي حجاب.
روايات ذيل براين نكته دلالت دارد:
1. معتبرة السكوني عن أبي عبدالله (ع) قال: قال رسول الله(ص): لاحرمة لنساء أهل الذمّة أن ينظر إلي شعورهنّ و أيديهنّ؛
51امام صادق(ع) از رسول اكرم(ص) نقل فرمود: حرمتي براي زنان اهل ذمه نيست كه به موها و دست هاي آنان نگاه شود؛
و اشكال دراعتبار روايت به خاطر وجود نوفلي در سند صحيح نيست؛ زيرا قمّي درتفسير خود از او روايت نقل نموده، و اتّهام او به غلوّ دراواخر عمر ثابت نشده است.
نجاشي در شرح حال او گويد:
عده اي از قمّي ها گويند درآخر عمر غلّو نمود. خداوند داناتر است و درميان رواياتي كه از او نقل نموديم، روايتي كه دلالت برغلوّ كند ،نيافتيم.
52اين روايت درجواز نگاه به دست و موي زنان[ذمّي[ صراحت دارد، و دليل جواز را نفي حرمت آنها ميشمارد و ما ميتوانيم اين حكم را به ساير كفّار تعميم بدهيم؛ زيرا آنان نيز حرمتي ندارند، بلكه ميان كفّار، زنان [ذمّي] از حرمت بيشتري برخوردارند. پس زماني كه حرمت آنان ساقط شود و نگاه به آنها جايز باشد، درمورد ساير كفّار به طريق أولي قائل به جواز ميشويم. پس روايت ظهور دارد كه علّت حرمت نگاه به موي زنان، حرمت آنها بوده و اين حرمت درزنان ذمّي ساقط است. با ثبوت اين دو ظهور، حرمت زنان كافر غير ذمّي به طريق اولي ساقط است.
2. محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن عيسي عن ابن محبوب عن عبادبن صهيب، قال: سمعت أبا عبدالله (ع) يقول: لابأس بالنظر إلي روءوس أهل تهامة و الأعراب و أهل السواد و العلوج؛ لانّهم إذا نهوا لاينتهون... و المجنونة و المغلوبة علي عقلها لابأس بالنظر إلي شعرها وجسدها مالم يتعمّد ذلك؛
53عبادبن صهيب گويد: از امام صادق(ع) شنيدم: نگاه به موي سر زنان اهل تهامه و اعراب و اهل باديه و روستا اشكال ندارد، زيرا به نهي گوش نمي دهند[ بر طبق عادت خود عمل مينمايند]. سپس فرمود: نگاه غير عمدي به مو و بدن زن ديوانه و سفيه اشكال ندارد.
عبادبن صهيب، ثقه است؛ زيرا نجاشي او را توثيق كرده و در توثيق او، نيازي به روايت ابن محبوب از او نداريم. بنابر اين، روايت از نظر سند و دلالت كامل و بدون اشكال است و علّتي كه درآخر روايت ذكر شده، حكم را در مورد همؤ زن هايي كه به نهي گوش نمي دهند، عموميّت ميبخشد؛ مسلمان باشند يا كافر.
ليكن به اعضايي ميتوان نگاه كرد كه به طور معمول، به نمايان بودنش عادت دارند؛ زيرا جواز درصحيحه مبتني بر تعمّد آنها بر هتك حرمت خودشان بوده؛ پس نگاه به اعضايي كه آشكار نمي سازند، حرام است.
و جواز نگاه به مو و بدن آنها نيز در صورتي است كه از روي لذّت و شهوت نباشد ، وگرنه حرام ميباشد. و شايد ـ همان طور كه صاحب جواهر احتمال داده است ـ عبارت "مالم يتعمد ذلك" درآخر صحيحه طبق نقل مرحوم كليني(ره) به همين نكته اشاره داشته باشد.
صورت ديگري را نيز ميتوان داخل مفاد روايت نمود و حكم به جواز داد، و آن زماني است كه بدون قصد لذّت و به علّت ديگري به سرو موي آنان نگاه كند؛ اما بدون قصد و اختيار برايش لذّتي پديد آيد، كه جايز و بدون اشكال ميباشد.
بنابراين به زن هاي بي حجاب، مسلمان يا كافر، كه به رغم نهي، خود را نمي پوشانند، ميتوان نگاه كرد، و نگاه به فيلم هايي كه چنين زناني درآن بازي ميكنند، زماني كه ترس وقوع درحرام نباشد، جايز است.
اما درموردي كه مرد قصد لذّت نداشته، ليكن ميداند با ديدن، براي او قهراً لذتي پديد ميآيد، شيخ انصاري ميگويد:
اگر با نگاه ـ قصد لذّت جويي نداشته باشد، ليكن ميداند با ديدن،لذت خواهد برد يا از قبل نمي دانست، اما در اثناي ديدن لذّت حاصل شود، آيا خود داري از نگاه واجب است يا خير؟
به خاطر اطلاق ادلّه، قول دوم ظاهر است؛ زيرا طبق سرشت طبيعي بشر كه با زيبايي ها سازگار است، نگاه به صورت هاي زيبا، چه زن چه مرد، معمولاً خالي از لذّت نيست. اگر با پديد آمدن لذّت، نگاه حرام باشد، لازمؤ آن اين است كه نظر به صورت هاي زيبا را استثنا كنيم درحالي كه كسي قائل به تفصيل بين صورت هاي زيبا و غير آن نيست.
و صحيحه ءعلي بن سويد دركافي اين سخن را تأييد ميكند:
قال: قلت لأبي الحسن (ع): إنّي مبتلي بالنظر إلي المرأة الجميلة فيعجبني النظر إليها. فقال: لابأس يا علي! إذا عرف اللّه من نيّتك الصدق و ايّاك و الزنا فإنه يمحق البركة و يذهب بالدين؛
به امام كاظم(ع) عرض كردم: گرفتار نگاه به زنان زيبا رو هستم و خوشم ميآيد.
امام(ع) فرمود: اي علي! زماني كه خداوند بداند با نيت پاك و درست، نگاه ميكني، اشكال ندارد، اما بترس از زنا و ازآن دوري كن؛ زيرا زنا بركت را برده و دين را نابود ميكند.
منظور سوءال كننده اين است كه چه بسيار مواقع پيش ميآيد كه گرفتار نگاه به زن زيبا ميشود و هنگامي كه براي خريد و فروش يا كار ديگر با او سخن ميگويد و نگاه ميكند، به سبب زيبايي زن، از نگاه به او لذّت ميبرد وشايد سوءال ازاين جهت بوده كه شغل و حرفه راوي اقتضاي سروكار زياد با زنان را مينمود؛ مانند زرگر و بزّاز كه رفت و آمد زن ها به آن مغازه ها زياد است؛ به ويژه زنان باديه نشين كه حجاب كامل ندارند.
لذا سوءال كرد: آيا هنگامي كه لذّت پديد ميآيد، خودداري از نگاه واجب است يا خير؟ امام(ع) فرمود: اگر همان طوركه در ظاهر براي لذّت جويي نگاه نمي كني، درواقع و باطن هم خداوند بداند همين قصد را داري، اشكال ندارد؛ چنان كه درسوءال از برخورد و سروكار داشتن با زنان، تعبير به ابتلا و گرفتاري نمودي و از شگفتي و جلب نظر هنگام نگاه، اظهار ناخشنودي نمودي.
سپس امام(ع) او را از زنا برحذر ميدارد.
بعضي از معاصران54 روايت را برنگاه اتفّاقي و لذت بردن بعد از آن، حمل نمودند. لذا امام پاسخ فرمود: زماني كه خداوند از نيّت پاك و درست تو خبر داشته و درنگاه، قصد و تعمّد نداشته باشي، اشكال ندارد.
ولي اين توجيه بعيد به نظر ميرسد و همان معنايي كه بيان كرديم، ظاهر و صحيح است.
55و مورد سخن شيخ هرچند با محل بحث ما فرق دارد، ليكن تقريباً درملاك و مناط، يكي هستند. پس حكم شيخ شامل بحث مانيز ميشود.
تحريك جنسي
درفقه درمسألؤ نگاه و تحريك به دو عنوان محرّم برميخوريم:
الف) ريبه و لذّت بردن.
ب) تحريك و تهييج جنسي.
اگر هردو از راه هاي نامشروع باشند، حرامند و دو عنوان متقابل هستند كه ريبه و تلذّذ به مشاهده، و تحريكات جنسي به عرضه و نمايش مربوط ميشود. درمباحث ذيل در بارؤ دو عنوان فوق بحث ميكنيم:
ريبه و لذّت بردن
براي ريبؤ حرام سه تفسير بيان شده: ترس وقوع درحرام ازنگاه كردن؛ ترس از فريفته شدن؛ يعني واقع شدن در فشار غريزؤ جنسي و سومين معنا: ترس از خطورات ذهني بعضي از صحنه هاي حرام به خاطر نگاه به آنها.
فاضل هندي درتعريف "ريبه" ميگويد:
"ريبه" حالتي است كه از نگاه به ذهن و دل انسان خطور ميكند و به معناي لذّت بردن يا ترس از مفتون شدن نيست... و ممكن است "ريبه" را به معناي مفتون شدن، تعميم دهيم؛ زيرا لغت "راب" به معناي واقع شدن در اضطراب ميباشد.
56صاحب جواهر معناي اوّل را ترجيح داده، ميگويد:
ظاهراً مراد از "ريبه" ترس وقوع در حرام است و شايد ازاين معنا تعبير به "خوف فتنه" شود. پس اقتصار براين دو ـ لذّت بردن و ريبه ـ همان طور كه درمتن شرايع ذكر شده، بهتر است.
57استظهار صاحب جواهر صحيح است؛ زيرا ريبؤ محرّم حالتي است كه انسان را به شك و اضطراب اندازد58 و بترسد كه درحرام بيفتد.
بنابه گفتؤ شيخ انصاري، دليل حرمت ريبه ـ به معناي مذكور ـ ظاهر است؛ زيرا ارتكاب كاري كه انسان را به حرام اندازد، يا ترس وقوع درحرام را در پي داشته باشد، حرام است و هنگامي كه نگاه به زن نامحرم درنفس انسان، خوف وقوع درحرام را پديد آورد، حرمت موءكّد دارد.
اما معناي دوم و سوم "ريبه" ـ كه ترسِ وقوع در اثر فشار غريزؤ جنسي ،و ترس از فكر كردن درحرام و به ذهن آوردن صور جنسي محرّم است، ـ حرمت آنها به روشني معناي اوّل نيست، و هيچ يك از فقها دليل روشني برحرمت آن ذكر نكرده اند.
شاخص ترين فقيهي كه متعرّض دليل حرمت صورت دوم و سوم شده، شيخ انصاري است؛ ليكن ايشان هم دليل واضحي برتحريم، بيان ننموده است.
59ايشان ميفرمايد:
اما حرمت صورت دوم و سوم، به خاطر راه يافتن فساد درآنهاست كه از آن نهي شده و همچنين پيامبر صورت ابن عباس را از خثعميه برگرداند و علت آن را خوف ورود شيطان ميان آن دو ذكر فرمود كه شامل هرسه معنا ميشود. پس دليل حرمت نگاه با ريبه، درهمؤ صورت ها ميشود؛ زيرا ريبه به هرمعنايي كه باشد، شيطاني است.
60ولي وجه تحريم دركلام شيخ روشن نيست؛ زيرا ادعاي اين كه واقع شدن زير فشار عوامل جنسي (فريفته شدن) يا خطور صحنه هاي حرام جنسي از مفاسدي است كه در اسلام از آن نهي شده، ظاهر و روشن نيست.
اما حديث خثعميه كه پيامبر(ص) صورت فضل بن عباس را از او برگرداند، از طريق شيعه با سند معتبر نقل نشده، البته محدّث نوري قريب به همين مضمون را از بعضي نسخه هاي كتاب الفقه منسوب به امام رضا(ع) درمستدرك روايت كرده، ولي قطعاً سند ضعيف است 61 و بخاري دركتاب الصحيح62 نقل كرده است.
با اين همه شايد برگرداندن صورت فضل از خثعميه براي اين بوده كه فضل در صورت خثعميه خيره گشته بود و خيره شدن ـ همان گونه كه ذكر كرديم ـ جايز نيست.
و شايد دليل حرمت ريبه به معناي دوم و سوم، لذّتِ ناشي از آن باشد؛ زيرا اين دو معناي ريبه معمولاً جداي ازلذّت نبوده و لذا حرام ميباشند و دليل حرمت تلذّذ ـ همان طور كه عده اي از فقها ادعا نموده اند63 ـ اجماع فقها است؛ البته اگر اجماعي ثابت شود. بنابراين حرمت معناي دوم و سوم به دليل تلذّذ خواهد بود، نه به عنوان دوم و سوم.
تحريك و هيجانات جنسي
درحرمت تحريك و تهييج جنسي، اشكالي نيست؛ خواه درچگونگي بيرون آمدن زن باشد، يا در پوشش و لباس او، يا در انتشار تصويرها و صحنه هاي منافي عفت باشد؛ همان طور كه در مجلات و روزنامه هاي مبتذل يا در درمانهاي مهيّج جنسي، متداول است.
دلايل برحرمت:
الف) حرمت ايجاد فساد: بديهي است كه امثال اين نوع كارها جوانان مسلمان را فاسد نموده و سبب سقوطشان در رذايل و فساد ميشود كه يقيناً حرام است.
و همان طور كه نگاه با ريبه به معني خوف وقوع درحرام ، جايز نيست، انتشار و پخش تصويرها و صحنه هايي كه احتمال سقوط دختران و پسران را درحرام وترس فاسد شدن آنها را در پي دارد، حرام است، و بي ترديد از مصاديق افسادي است كه خداوند در قرآن نهي فرموده.
ب) قرآن كريم: از جملؤ دلايلي كه برحرمت تحريكات جنسي دلالت ميكند، اين آيه از قرآن ميباشد:
ولا يضربن بأرجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ؛
هنگام را ه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانشان معلوم شود[ وصداي خلخال كه به پا دارند، به گوش رسد].
64آيه، زنان را از حسّاس نمودن مردان و جلب نظر آنها به زينت هاي پنهان نهي ميكند تا سبب تحريك غريزؤ آنها نشود.
جزايري در تفسير اين آيه گويد:
اين آيؤ كريمه شامل برزمين زدن پاها يا زدن يكي از پا ها برديگري است كه موجب تكان خوردن زياد خلخال شده كه مردان نامحرم صداي آن را بشنوند، و اين كار سبب فريفتگي و تهيج آنان ميشود.
ازاين آيه استنباط ميكنيم كه از هر چه سبب فتنه و فساد ميشود، مثل عطر و صدا و مانند آنها بايد پرهيز كرد.
65ج) دلالت نصوص: اضافه برحرمت افساد، و آنچه درقرآن در بارؤ تحريك ذكر شده، ميتوانيم به بخش گسترده اي از روايات كه درمسائل مختلف وارد شده، استدلال كنيم. درهمؤ اين روايات يك ملاك مشترك ديده ميشود و آن حرمت تحريك و تهييج جنسي است.
برخي از آن مسائل عبارت است از:
1.نهي زن از نازك كردن صدا هنگام سخن گفتن با مردان.
خداوند ميفرمايد:
يا نِساءَ النَّبِيّ لَسْتُنَّ كَأحَدٍ مِنَ النِساءِ إن اِتَّقَيْتنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِاْلقَوْلِ، فَيَطْمَعُ الذَّي في قَلْبِهِ مَرَضء وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْروُفاً؛
66اي همسران پيامبر! شما همچون زنان معمولي نيستيد، اگر تقوا پيشه كنيد. پس هوس انگيز سخن مگوييد كه بيمار دلان درشما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد.
آيؤ كريمه، همسران پيامبر را مورد خطاب قرارداده و دو حقيقت را بيان ميكند: مقدّم بودن همسران پيامبر بر ساير زنان(لستنَّ كأحدٍ من النساء) و ديگري دستور به تقوا و نهي از هوس انگيز سخن گفتن.
بي ترديد حكم دوم مخصوص همسران پيامبر نيست؛ زيرا درادامؤ همان آيه ميخوانيم:
وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَلاتَبَرَّجْنَ تََبَرُّجَ الْجاهِليَّة الأُولي وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ و اتينَ الزكاة وَ أَطِعْنَ اللّه َوَ رَسُولَهُ ...؛
67درخانه هاي خود بمانيد و همچون دوران جاهليتِ نخستين[درميان مردم] ظاهر نشويد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد.
همؤ اين دستورها شامل همسران پيامبر و ساير زنان موءمن ميشود. پس دليلي ندارد كه نهي از سخن گفتن هوس انگيز را مخصوص همسران پيامبر بدانيم.
صاحب عروة الوثقي گويد:
برزن حرام است صدايش را ـ كه نرم و نازك و زيباست و سبب تحريك شنونده ميشودـ ، به گوش نامحرم برساند.
682.حرمت شوخي با زنان
الف) كشي دررجال خود با سند معتبر، چنين روايت ميكند:
عن حمدويه عن العبيدي عن حمّاد بن عيسي عن الحسين بن مختار عن أبي بصير، قال: كنت أقرئ امرأة أعلّمها القرآن، فمازحتُها بشيء، فقدمت علي أبي جعفر (ع) قال لي:أي شيء قلت المرأة؟ فغطّيت وجهي. فقال: لاتعودنّ إليها؛
69ابوبصير گويد: به زني درس روخواني قرآن ميدادم ،و كمي با او شوخي كردم. وقتي خدمت امام باقر ـ عليه السلام ـ رسيدم، به من فرمود: چه چيزي به زن گفتي؟ رنگم پريد و خجالت كشيدم. بعد فرمود: ديگر به طرف آن زن نرو[ و به او درس مده].
ب) درعقاب الاعمال از رسول خدا(ص) روايت شده:
ومن فاكه امرأة لايملكها حبسه اللّه بكلّ كلمة كلّمها في الدنيا ألف عام؛
70اگر كسي با زن نامحرمي شوخي كند، خداوند در روز قيامت در ازاي هركلمه كه با او سخن گفته، هزار سال حبسش ميكند.
3. حرمت خلوت با زن نامحرم
في موثقة أبي بصير: إذا وجد الرجل مع امرأة في بيت ليلاً وليس بينهما رحم جُلِدا؛
71اگر مردي شبي را با زن نامحرم دريك اتاق بگذراند،شلاق زده ميشوند.
4. حرمت عطر زدن براي زن
روي عليّ بن إبراهيم بسند صحيح عن الوليد بن صبيح عن أبي عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) : أي امرأةٍ تطّيبت و خرجت من بيتها فهي تلعن حتي ترجع إلي بيتها متي ما رجعت؛
72امام صادق(ع) از رسول اكرم(ص) نقل فرمود: هرزني كه عطر زده از منزل خارج شود، تا زماني كه به منزل بازگردد، مورد لعنت واقع ميشود.
در بارؤ روابط مرد و زن ،باب گسترده اي درحديث و فقه است.
گرچه اين روايات درابواب پراكنده اي دربارؤ اين روابط وارد شده، ليكن يقيناً ملاك درهمؤ اين احكام ، جلوگيري از تحريك جنسي و هيجان غريزؤ دو جنس مخالف در روابط ميان آنها است.
به بيان روشن تر: ميدانيم شارع مقدس دروضع اين احكام قصد دارد زن و مرد را از وقوع در فحشا و گناهان بازدارد. لذا از كارهايي كه سبب تحريك جنسي ميشود و غالباً منجر به سقوط زنان و مردان در فحشا ميگردد، منع مينمايد.
حكم بازيگري مختلط زن در فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني و تئاتر
بعداز تحقيق درمباحث گذشته ميتوان حكم شرعي بازيگري مختلط زنان را در فيلم هاي سينمايي و مجموعه هاي تلويزيوني و نمايش ها مورد بررسي قرارداد.
بحث را در سه قسمت پي ميگيريم:
الف) بازي به عنوان زن و شوهر، خواهر و برادر و مانند آنها
1. دراين نوع بازيگري زن بايد همؤ بدن خود و زينتهاي آن را از نامحرمان بپوشاند.
2. ازاين حكم، دست و صورت و زينتهاي آن دو، استثنا شده.
3. بايد از بازي ها، نقش ها، سخنان و حركات تحريك كننده دوري نمايد.
4. سخن گفتن زن با مرد جايز است.
5. اگر صدايش را هوس انگيز نمايد، حرام است.
6. همان گونه كه زن ميتواند سخن مردها را گوش دهد، براي مردها نيز جايز است با زنان صحبت كنند.
7. دست دادن و لمس بدن يكديگر جايز نيست، مگر از روي لباس.
ب) نمايش و پخش
1. نمايش صحنه هايي از بازيگري زنان يا مردان به صورت مختلط كه سبب تحريك زنان و مردان ميشود، جايز نيست.
2. پخش بازي هاي زنان روباز كه ملتزم به حجاب شرعي نيستند و به نهي گوش نمي دهند ـ مسلمان باشند يا كافر ـ درصورتي كه تحريك كننده نباشد، جايز است.
بنابراين، پخش فيلم هاي سينمايي و مجموعه هاي تلويزيوني كه از كشورهاي غير اسلامي وارد ميشود، درصورتي كه متين و با حيا بوده و تحريك كننده نباشد، اشكال ندارد.
3. پخش صداي بدون ناز و كرشمؤ زن جايز است. نيزپخش صحبت هاي ميان زن و مرد،زماني كه همراه با تحريكات غريزه ءجنسي نباشد، جايز است.
ج) تماشا
1. نگاه مردان به بدن زنان و موهاي آنان حرام است؛ همان طور كه نگاه زنان به بدن مردها حرام ميباشد.
2. نگاه عادي و بدون خيره شدن به دست و صورت زن جايز است.
3. نگاه به صورت زن اگر با ريبه و همراه با ترس وقوع درحرام باشد، حرام است.
4. نگاه به صورت زن براي لذت جويي حرام است.
5. نگاه به صورت زن براي فيلم برداري و مراحل جانبي آن، بدون قصد لذّت جايز است؛ اگر چه لذّتي بدون اختيار به وجود آيد؛ تا هنگامي كه منجرّ به ريبه و شهوت نشود.
6.نگاه به زناني كه بي حجاب و روبازاند و به حجاب شرعي پايبند نمي باشند ـ مسلمان باشند يا غير مسلمان ـ و به نهي از منكر گوش نمي دهند، جايز است،مگر درصورتي كه قصد لذّت يا خوف وقوع درحرام را درپي داشته باشد.
* در ترجمؤ اين نوشتار، توسط نويسندؤ محترم تغييراتي به عمل آمد؛ از اين رو با متن عربي همگون نيست.1. نور، آيؤ
10.نور،آيؤ 31.
18.سنن ابي داود،ج2،ص270.
17.همان،ص146،ب109، مقدمات نكاح،ح5.
14. وسائل الشيعه،ج14،ص145،ب109، مقدمات نكاح،ح1.
16. وسائل الشيعه،ج14،ص158،ب120،مقدمات نكاح،ح3.
11. احتمال دارد تسامح در بيان مقرّر باشد.
12. مستند العروة الوثقي، سيد محمد تقي خويي،ج1،ص55 و56، كتاب نكاح.
13. نور،آيؤ 31.
15.مستدرك الوسائل،ج14،ص275،ب85،مقدمات نكاح،ح3.
19.مغني ابن قدامه،ج7،ص462،دارالكتاب العربي.
19.مغني ابن قدامه،ج7،ص462،دارالكتاب العربي.
27.همان،ح2.
28.مستند العروة الوثقي،ج1،ص60،كتاب نكاح.
21. احزاب، آيؤ 32.
2.مجمع البيان،ج4،ص138.
24.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص58 ـ 60.
29.لسان العرب،ج1،ص123،مادؤ "غمض".
26.وسائل الشيعه،ج14،ص151،ب115،مقدمات نكاح،ح1.
25. عروة الوثقي،ج2،ص584،كتاب نكاح،مسألؤ 40.
23.همان،ح2.
20.حج،آيؤ 78.
22.وسائل الشيعه،ج14،ص173،ب131،مقدمات نكاح،ح1.
33. برخي از مفسران و نحوي ها قائلند كه "مِنْ" براي تبعيض است. ر.ك: تفسير قرطبي، ج12،ص222. "مِنْ" آن طور كه اخفش ميگويد زايد نيست.
35. از علماي متأخر، صاحب جواهر و صاحب إسداء الرغاب، سيد محمد باقر الكنهوي، و از معاصران، امام خميني و آية الله خويي و از متقدّمان ، شيخ طوسي و ابن حمزه و ابن زهره در الوسيله و الغنيه و سيد مرتضي درجمل و علماي ديگر.
32.لسان العرب،ج10،ص82،مادؤ"غمض".
3. إسداء الرغاب،ص35.
30.اقرب الموارد،ج2،ص887.
39. وسائل الشيعه،ج14،ص138،ب104،مقدمات نكاح.
38.تهذيب الاحكام،ج6،ص255،ح71.
34. قلائد الدرر،ج3،ص160.
37.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص49.
36.وسائل الشيعه،ج14،ص59،ب36،مقدمات نكاح،ح2.
31.مفردات راغب،ص608، دارالقلم.
49.همان،ص172،ب130،مقدمات نكاح،ح1.
44.قرب الاسناد،ص227،موءسسؤ آل البيت.
46.جواهر الكلام،ج29،ص75.
40. مستمسك عروة الوثقي،ج14،ص26.
42. مستند العروة الوثقي،ج1،ص56 ـ 57،كتاب نكاح.
4. قلائد الدرر،ج3،ص167.
41.وسائل الشيعه،ج14،ص231،ب1،نكاح محرّم،ح3.
48.همان،ص146،ب109،مقدمات نكاح،ح2.
43.مستدرك الوسائل،ج14،ص275،ب85،مقدمات نكاح،ح3.
45.ر.ك: كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص48.
47.وسائل الشيعه،ج14،ص158،ب120، مقدمات نكاح،ح3.
50.مغني، ابن قدامه،ج7،ص460.
5. وسائل الشيعه،ج14،ص146،باب109، مقدمات النكاح،ح3.
57.جواهر الكلام،ج29،ص70.
54.مراد صاحب جواهر است.ر.ك:جواهر،ج29،ص79.
56.كشف اللثام،ج2،ص8.
51.وسائل الشيعه،ج14؛ص149،ب112،مقدمات نكاح،ح1.
55.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص53 ـ 54.
58.ازجمله معناي"ريبه" و "ارتياب" ترسيدن است.ر.ك: اقرب الموارد،ج1، ص449.
53.وسائل الشيعه،ج14،ص149،ب113،مقدمات نكاح،ح1.
59.كتاب النكاح،شيخ انصاري،ص55.
52.معجم الرجال،ج6،ص113.
6.همان،ص145،ح1.
66. احزاب،آيؤ32.
68.عروة الوثقي،ج2،ص584،كتاب نكاح،مسأله ء39.
60.همان،ص55 و 56.
65.قلائد الدرر،ج3،ص172.
61 .مستدرك الوسائل،ج14،ص269،ب81،مقدمات نكاح.
62.صحيح بخاري،ج4،ص97.
63.مانند شيخ انصاري در كتاب النكاح،ص53 و فخر المحقّقين درايضاح الفوائد،ج3،ص60.
64.نور،آيؤ31.
67.همان،آيؤ33.
69.وسائل الشيعه،ج14،ص149،ب114،ب106،مقدمات نكاح،ح5.
71.همان،ج18،ص410،ب40،حدزنا،ح1.
7.إسداء الرغاب،ص46 و سوره ءكهف، آيؤ46.
72.همان،ج14،ص114،ب80،مقدمات نكاح،ح4.
70.همان،ح4.
8. نور،آيؤ31.
9.ر.ك: مجمع البيان،ج4،ص138 و الجامع الاحكام القرآن،ج12،ص228.